سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحلیل وقایع اجتماعی

<**ادامه مطلب...**>
تحلیل انتخابات

عوامل بنیادی و بالقوه بحران

تحلیل و شناسایی ابعاد یک مسئله منوط به شناسایی دو دسته عوامل است که به لحاظ منطقی شرط لازم و شرط کافی محسوب می¬شوند. هر جامعه ای از پتانسیلی برخوردار است که شامل گذشته تاریخی، فرهنگ ، اقتصاد ، تجارب، آرزوها و خواسته هایی است که سمت و سوی آینده یک جامعه را رقم می زند. به فعلیت در آمدن زمینه های بنیانی به واسطه شروط کافی امکانپذیر می گردد. در اینجا مشخصاً به برخی از پتانسیل هایی اشاره می شود که در عرصه سیاست با بهره گیری و به مصرف رساندن آنها، دستیابی به برخی اهداف و سوق دادن مردم به جهت مشخصی امکانپذیر می گردد.

1. جوامع متن محور( جوامع ایدئولو‍یک):

در جوامع متن محور، جامعه در مرحله نخستین منازعات فکری و ایدیولوژیک دست و پا می زند، مهمترین چالش ها مربوط به میدان تولید ایدیولوژیک می باشد. جوامع اسلامی تبدیل به جوامعی شده اند که در آنها در هر زمان احتمال ظهور یک ایدیولوژی تازه وجود دارد که می تواند تبدیل به یک پدیده اجتماعی شود و عواقب گسترده ای را برای این جوامع به همراه آورد، البته به شرط اینکه این ایدئولوژی در پرتو نظام اعتقادی و انقلابی جامعه مقبولیت بیابد. این موضوع بویژه آنجا اهمیت می یابد که ایدیولوژی ها دیگر صرفا یک اندیشه نمی باشند، آنها در واقع یک شیوه عمل هستند که به تعبیر فوکو سعی در "تولید" یک نظام اجتماعی جدید می ورزند. از اینرو، این جوامع در هر زمان با امکان تغییر اجتماعی بنیادی و فروپاشی نظم اجتماعی روبرو هستند. بنا به این دلایل، می توان جوامع اسلامی به ویژه جامعه ایران را از نوع "جوامع ایدیولوژیک ریسکی" یا «جوامعی با پتانسیل خطر» نامید.

2. کلان روایت اصلی توجیه گر همه ی اقدامات دولت: نظام

جامعه ای که هزینه های بسیاری برای استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی پرداخته است همواره از دشمنانی که درصدد نظام را ساقط کنند در هراسند. آنها یا به اجبار یا از سر درونی شدن این مطلب قادر به نقد دولت و تحلیل مشکلات نیستند و در بسیاری مواقع سکوت می کنند. چرا که امکان دارد نقد دولت به معنای نقد نظام و همسویی با جریان¬های غربی و دشمنی با اصل نظام تعبیر شود؛ نه دغدغه و دلسوزی برای رفع مشکلات اجتماعی. به سکوت فراخوانده شدن به عنوان مصلحت نظام موجب ایجاد نارضایتی و بردن همه نارضایتی ها به ساحت ناخودآگاه- روانی شدن افراد جامعه شده است. به گونه ای که با کوچکترین جرقه ای انفجار عظیمی امکان وقوقع می یابد.

«تاکید بر این استدلال منجر به ظهور جامعه ای شده است که هم توده ها و هم نخبگان آن تبدیل به مجموعه ای عظیم از بیماران روانی شده اند که از هیچ توانی در کنترل شخصیت خود و مدیریت رفتارهایشان برخوردار نمی باشند تا آنجا که جامعه با بحران «نبود اخلاق» و «عقلانیت اجتماعی» روبرو گشته است»( مهرآیین).

3. گم و حل شدن فرد در کلمه سیاسی شده مردم

مفهوم انتزاعی "مردم" در بدست آوردن "من" واقعی و دغدغه شخص برای جاوادنه شدن در راه اعتلای خود می¬تواند در شرایطی سد و مانع تلقی شود. اگر چه فرد به واسطه قرار گرفتن در جمع تربیت می¬یابد و صاحب هویت می گردد اما گاه فدای جمع شدن یا استیلا جمع بر فرد با مشکلاتی همراه است. در معنای فلسفی من یک مفهوم واقعی و ما یک مفهوم غیرواقعی است، بنابراین بدون نفی اجتماع، گروه، قبیله و.. و با توجه به اهمیت آنها و واقعی دانستن¬شان، این مفاهیم نباید به حذف خرد فردی در مقابل کلان روایت جامعه و نظام بیانجامد. تحقق و استیلا جمع بر فرد مکانیزم¬های سازگاری فردی و جمعی را با مشکل مواجه می¬سازد و به نوعی استثمار خرد در سطح خرد و دیکتاتوری مقبول در سطح جمعی و ایجاد جامعه پوپولیستی می انجامد. در جامعه ای که مفاهیم و ایدئولوژی ها بر فرد (من عقلانی یا من انسانی با نیازها و مطالبات انسانی) پیشی می گیرد، نه تنها صدای فرد شنیده نمی¬شود بلکه خیل عظیمی از افراد یک صدا شده نیز به حکم جمع غالب صدایشان شنیده نمی¬شود یا اجازه داده نمی¬شود که صدایشان شنیده شود. برخی نیز صدای خود را پنهان می کنند یا آن را از دست می دهند، مبادا ترس از شنیده شدن صدایشان به محکومیت آنان بیانجامد. خصوصاً تقدم پروژه مصلحت و منفعت ملی بر خواست من عقلانی( آن هم از نوع عقلانیت ارتباطی)، ناخودآگاه از سوی جمعیتی که خود را به صدای بزرگ وانهاده¬اند، و شیپورهای آن صدای بزرگ در دست آنان است، فضایی را برای انتحار سیاسی ایجاد می¬کنند و اگر مقاومتی در مقابل این صورتبندی گفتمانی شکل گیرد، سرکوب، مشروعیت خود را از همان نظام، منافع ملی و مشروعیت دینی دریافت می¬کند و دوباره چرخه خشونت به چرخه سرکوب «فرد» و «فردیت» و «قوه عقلانی» می انجامد. «سازه های ایدیولوژیکی متعلق به صورتبندی گفتمانی حاکم همواره می کوشد افراد را در وضعیت انتخاب «نابودی منافع ملی» یا «حفظ» آن نگه دارد»(مهرآیین).

4. عدم تحکیم و تثبیت دموکراتیزاسیون( توضیح تفضیلی این مطلب در نوشته های آتی خواهد آمد).

قانون مداری و قانونمندی محصل پروسه تاریخی و تثبیت شده ای به نام دموکراتیزاسیون می باشد. مروری بر گذشته تحولات تاریخ ایران نشان می دهد که دموکراتیزاسیون به مرحله تثبیت نرسیده است و همواره به علل و دلایلی ناکام مانده است( ساعی). لذا نهادینه نشدن قانون با توجه به علل مختلفی از جمله نهادینه نشدن دموکراسی تبیین پذیر می گردد.

راه برون رفت از شرایط کنونی و ایجاد گفتمان وحدت بخش

دستیابی به وحدت و انسجام از طریق توصیه صورت نمی پذیرید. حل یک مسئله اجتماعی نیازمند تغییر در رویه و عمل در ابعاد بسیاری است. برای مثال گوش های تیز داشتن برای شنیدن و به تصویر کشیدن صداهای معترض، دست شستن از انحصارگرایی و دوری از تمامیت خواهی و نقد و داوری از جمله آنهاست.

اداره ی امور جامعه بدون کسب رضایت همه شهروندان تبعات سویی را به دنبال خواهد داشت. شکاف روستا و شهر، شکاف فقیر و غنی، شکاف روشنفکر و عوام، شکاف دیندار و سکولار، شکاف نسل جوان و پیر و میانه، شکاف زنان و مردان و شکاف غرب مدار و شرق مدار و …. هر یک به صور گوناگون در صحنه های اجتماعی و سیاسی موجود فعال شده و نقش آفرینی می کنند و وحدت در گرو نبودن چنین شکاف هایی است. فعال شدن این شکاف ها احتمال عمل بر اساس تفاوت را به عمل بر اساس تضاد و گاهاً کشمکش تبدیل کرده است(ارمکی). به چنین شکاف هایی حتی شکاف و دودستگی در قلب خانواده های ایرانی رخنه کرده است و باید یا منتظر عواقب آن باشیم یا چاره اندیشی کنیم. بنابراین بررسی مسئله انتخابات و ارائه راهکار از آن جهت مهم است که یکی از نهادهای نسبتاً مورد اجماع این جامعه یعنی انتخابات محل بحث و نزاع شده است. انتخابات که به تعبیر مقام معظم رهبری برای فیصله دادن به منازعات شکل یافته است اکنون محل منازعه واقع گردیده است.

خسارت های اخیر باید این درس را به ما داده باشد که شاید لازم باشد دوام نظام سیاسی موجود را در اصلاحاتی دقیق و هوشمندانه و به موقع جستجو کنیم و نقد دولت را به معنای نفی نظام نگیریم چرا که اسلام یک روایت است که هزاران فرد و گروه به شکل های گوناگونی با درک خود به آن عمل می کنند و اگر خدایی نکرده اشتباه در عمل یک فرد یا گروه مساوی خطا بودن و نقص داشتن اسلام وحدت بخش تعبیر شود، بسیاری از اصل نظام نیز برائت می جویند و آنان نیز به خطا می روند. یکی دیگر از مسائلی که در انتخابات نمود یافت، بی اعتمادی و ایجاد فاصله و جدایی میان دولت و جامعه بود که باید بطور جدی دغدغه محققان و اندیشمندان واقع شود چرا که اعتمادسازی مهمترین گام برای رسیدن به وحدت بشمار می آید.

در این قسمت مروری بر برخی از راهکارهای مطرح شده می توان مفید واقع شود:

1.پاسخگویی در برابر مطالبات طبقه متوسط و مشارکت دادن طبقه متوسط اعتدال آفرین

یکی از مسائل مطرح شده در نتایج آمار انتخاباتی، طیف رأی دهندگان به ریس جمهور محترم بود. به گونه ای که تز عدالت اجتماعی تحت عنوان تغییر ساختار طبقاتی جامعه این احساس را در روستاها و شهرهای کوچک ایجاد کرده بود اما از روستا به مراکز استان تعداد رأی دهندگان به رییس جمهور کاهش می یافت. این امر دلالت بر پیدایش و قوام مطالبات طبقه ی متوسط است. این طبقه مطالباتی دارد که با سایر طبقات جامعه متفاوت است. در تمام نظام های اجتماعی این طبقه، اساسا پیشرو و گرداننده ی اصلی جامعه است. لذا، هئیت حاکمه باید نسبت به مطالبات آنها حساس باشد. این یکی از ضرورت های توجه به بعد هژمونیک حاکمیت و کشاندن و هدایت جامعه به سمت جامعه ای باز است. جوامع با فشارهای زیاد اما آزادی های هر چند اندک (جامعه ای نسبتاً باز) توان بقا و ماندگاری بیشتری دارند تا جوامع تحت فشار اندک اما فاقد آزادی. دموکراسی مبتنی بر حفظ حقوق اقلیت است. این سویه مبتنی بر سازوکارهای اجرای دموکراسی است. این سویه ی اخلاق دموکراسی است که اجازه ی سخن گفتن را با چماق و مشت و لگدهای نیروی نظامی سلب نمی کند.

2. پرهیز دولت از تشدید دودستگی( دوقطبی شدن جامعه) و افراطی گری

جامعه ایرانی کمتر از فضای دو قطبی برای سازندگی و توسعه بهره برده است. دو قطبی کردن جامعه امکانی برای از بین بردن سرمایه های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است. جامعه سیستمی است که همه اجزا آن باید سازگار و هماهنگ با یکدیگر عمل کنند. تمامی اتفاقات بی سابقه قبل و بعد از انتخابات علاوه بر اینکه یک جنگ قدرت تمام عیار بود ناشی از یک نکته بود و آن هم تبدیل شدن کشور به دو دسته مخالفان افراطی احمدی نژاد و طرفداران افراطی وی بود.

فعال شدن شکاف سیاسی و به تبع آن شکاف های دیگر فکر بسیاری را به خود مشغول کرده است. این فضای مخالفت و موافقت حتی به رهبر هم رسید و وی را ناچار کرد تا مواضع خود را به طرز بی سابقه ای در مورد هاشمی و احمدی نژاد به صراحت اعلام کند(رضایی).

بسیاری ازما شاید افراد یک خانواده را می بینیم که به خاطر اختلافات سیاسی اکنون کدورت ها و دلخوری های شدیدی از هم پیدا کرده اند و این یعنی آسیب بزرگی که این انتخابات در کشور ایجاد کرده است.

5. وسعت معیارها و پرهیز از نگاه گزینشی

تعیین معیارهای بسیار محدود برای تشخیص درست و خط کشی برای جدا کردن اعمال و همچنین افراد به دو قطبی شدن فضای سیاسی کشور و پیامدهای آن منجر می¬گردد. مدیریت مطلوب در گرو بهره گرفتن از همه منابع انسانی در جهت حل مسائل اجتماعی و سامان بخشیدن به جامعه است. لذا مسئولان در نظر و عمل باید از چنین اعمالی پرهیز کنند و فضای شخصی خود را به فضای سیاسی و اجتماعی کشور تزریق نکنند.

6. پرهیز از قبض خودی و بسط غیرخودی در صورتبندی گفتمانی

این طرز فکر باعث شد بسیاری از حامیان اصولگرا دشمنان سر سخت نظام محسوب شوند. غیر از کسانی که خودی محسوب می¬شوند بقیه باطل به شمار نیایند و رفتار و منش شان در راستای باطل و خواست دشمن و خلاف معیارهای و ارزش های انقلاب محسوب نگردد و به راحتی دیگران در زمره خائن - خیانتکار- مافیا- اجیر دشمن و... قلمداد نشوند و در اداره حکومت از تمام توان نخبگان کشور استفاده نشود.

7. پرهیز از رفتارهای نامعقول و اصلاح الگوی بیان

گفتارهای سنجیده و مطابق معیار و در عین حال صریح می تواند بسیار کارگشا باشد. سیاستمدار اگر بتواند در فضای ابهام برای خود موقعیت آفرینی کند، موفق است و منافع ملی بیشتری به دست می آورد. «شیری که خود را روباه معرفی کند بهتر از روباهی است که خود را شیر معرفی کند». این بیان معروفی است از تز شیران و روباهان پاره تو. برخی معتقدند مقابله با دشمن از طریق اعلان عمومی، همدستی و یک صدا شدن دشمنان خارجی را در مقابل کشور رقم می زند. به تعبیر دکتر طباطبایی تیشه زدن به ریشه دشمن را باید از چین آموخت( البته برای کسانی که تعبیر ایدئولوژیکی از هر مفهومی دارند مالزی مثال بهتری است)، این کشور به طرز بی سابقه ای تمام بازار اقتصاد جهانی را حتی در امریکا قبضه کرده است، لذا سیاست فن پیچیده ای است که تدبیر و کیاست از آن مستفاد می شود نه رفتارهای نامعقول و متناقض.

8. تحمل رقیب و پرهیز از حذف و تبدیل آنان به دشمن

فضای عمومی جامعه به گونه ای در حال رقم خوردن است که رقیب به هر شکل و نوعش که امری و واقعیتی درون جامعه ای است به دشمن به عنوان امری بیرون جامعه ای در حال تبدیل شدن است. آیا می دانند که رقیب به دشمن تبدیل شده دیگر قابل مهار کردنی نیست؟ آیا می دانند که رقیب به دشمن تبدیل شده به چه میزان قدرت افشا گری و اعتراضی پیدا می کند؟ آیا می دانند که دامنه رقیب به چه میزان است که دشمن شدن آنها می تواند منشا بحران سازی های بزرگ و ماندگار شود؟ (ارمکی)

بسیاری مدیران را می شناسیم که با کسانی که تا حد زیادی مخالف نظراتشان هستند کار می کنند و با نظارت خود از توانمندی آنها استفاده می کنند اما بسیاری از نیروهای داخل نظام به خاطر عدم در پیش گرفتن این سیاست، به اپوزیسیون و مخالف حاکمیت تبدیل شدند و خودشان هم باورشان شد که در مقابل نظام هستند و در درون آن(حسنی).

9. پرهیز از مصرف کردن سرمایه های فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی در مقاطع خاص به اسم مقاطع حساس و با عنوان تلاش برای حفظ نظام و البته تلاش برای برخی عناصر مورد قبول و خواست نظام

10. پرهیز از تبدیل رسانه ملی به رسانه گروهی

این هم یکی از مشکلاتی است که جامعه ایران در حال دچار شدن به آن است. در دوران قبل و بعد از انتخابات اقدامات بی سابقه ای برای محدود کردن فضای ارتباطی و اطلاعاتی صورت گرفت، گویی امنیت ملی شدیداً به خطر افتاده بود اما چرا رسانه ملی به جای فعال شدن در این شرایط برای اطلاع رسانی شفاف و حق داوری به مردم به بررسی یک طرفه مسائل تن داد؟ آیا مدیران این رسانه به فکر این هستند که در آینده با چه هزینه و انرژی خواهند توانست به دعوت از مخاطبانی بی تفاوت اقدام کنند؟(ارمکی)

11. دعوت جامعه به اخلاق و فرهنگ مدنی از طرف کسانی که خود اخلاقی عمل کرده اند

افزایش روابط گفتمانی اخلاقی موجب بسط و گسترش عزت و احترام متقابل مابین کنشگران در شبکه روابط اجتماعی جامعه می¬شود. شیوع روابط مزبور باعث تقویت مبانی اخلاقی جامعه می شود و منجر به بسط و تداخل اجتماعات گوناگون در داخل جامعه می¬شود. افزایش روابط گفتمانی اخلاقی به سهم خود میزان کنترل رسمی و هزینه مادی و روانی مترتب برآن را در جامعه تنزل می دهد. چرا که بین پرهیزگاری اجتماعی و میزان استحکام نظم هنجاری و میزان نظارت رسمی و هزینه¬های مربوط به آن رابطه معکوس وجود دارد. شیوع روابط گفتمانی اخلاقی در جامعه، به¬وی‍‍ژه آن¬گاه که بر اساس مکانیسم مجاب¬سازی مبتنی باشد، تقویت و تعمیم ارزش-های اخلاقی و اشاعه مقولات اخلاقی را در پی دارد. در اثر گسترش روابط مزبور در عرض جامعه، به تدریج فضای مفهومی مقولات اخلاقی نظیر عدالت، آزادی، صداقت، مروت، فضیلت، امانت و غیره، و درک واقع¬بینانه از آن¬ها نیز توسعه می¬یابد.

متأسفانه یکی دیگر از پیامدهای انتخابات درگیر شدن در مسائل اخلاقی بود. اخلاق «و» سیاست شانه به شانه هم حرکت نکردند و به اخلاق «یا» سیاست منجر گردید. در منشور احکام انتخاباتی ستاد انتخابات کشور مسائلی آمده است که متأسفانه در این انتخابات هیچ یک از موازین اخلاقی مطرح در آن محلی از اعراب نداشت. منطق دو ارزشی در سیاست، اجتماع و ... به منطق دو ارزشی یا این یا آن در اخلاق نیز منجر گردید. منطق دوارزشی منطق کوری است که عطف «یا» در آن مطرح است: یا اخلاق یا سیاست. اما منطق فازی به ملازمت و همراه شدن هم این و هم آن تمایل دارد: هم اخلاق و هم سیاست. بنابراین همانطور که رهبر عزیزمان امام خمینی جمهوریت و اسلامیت را همسو و مطابق هم قلمداد کردند، حرکت در همراه شدن اخلاق و سیاست به منظور حفظ جامعه از بی اخلاقی و گرفتار شدن در سفسطه، توجیه، تخریب و توهین کارساز است. لذا اخلاق مدیران یکی از موضوعات اثربخش بر اخلاق افراد جامعه است که متأسفانه بعد منفی رفتار به سرعت غالب می شود.

12. اجازه سخن گفتن و داوری کردن مردم و گروههای اجتماعی

هابرماس بیماری جامعه فعلی را ناشی از غلبه عقلانیت ابزاری بر عرصه عقلانیت فرهنگی، یا به تعبیری غلبه قدرت و ثروت بر عقل، اجماع و مفاهمه می¬داند. راه¬حل جامعه ایده¬آل هابرماس، شکل¬گیری جامعه¬ای است که کنش¬گران به آسانی ارتباط برقرار کنند و عقلانیت در این جامعه به معنای از میان برداشتن موانعی است که ارتباط را تحریف می¬کنند، در معنایی کلی¬تر عقلانیت به معنای نظام ارتباطی است که در آن افکار آزادانه ارائه می¬شوند و در برابر انتقاد حق دفاع دارند و توافق غیر¬تحمیلی (وفاق توافقی) را توسعه می¬دهند (ریتزر، 647). انسان¬ها در یک نوع ارتباط آزادانه تفاهم¬آمیز به توافق می¬رسند که البته مقدمه این نوع کنش وجود آزادی¬های ساختاری می¬باشد (ریتزر، 1374: 647). از نظر هابرماس نهادهای مدنی، حوزه خصوصی و سیستم در کم و کیف تولید کنش¬های ارتباطی رهایی¬بخش و اخلاقی و هنجارهای مورد قبول همگان نقش تعیین¬کننده¬ای دارد(هابرماس، 1979). شرایط گفتگوی متقابل زمانی شکل می¬گیرد که در فضایی به دور از تنش، افراد نظرات خود را بیان کنند. هنگامی که میان گویندگان و شنوندگان اختلاف نظری بروز می¬کند آنها در صورتی می¬توانند بدون توسل آشکار یا پنهان به فریب یا خشونت با یکدیگر ارتباط و مفاهمه داشته باشند که دلیل بیاورند و دلیل بخواهند و هنگامی¬که صحبت مدعیانشان مورد تردید قرار گرفت، مکلف به اقامه دلیلند و نیروی الزام¬آور اعمال گفتاری در گرو نیروهای غیرخشن دلائل است (هابرماس، 1377: 45). اختلال در روابط گفتمانی مکانیزم¬های مجاب-سازی را تضعیف می¬کند، اعتماد و احساس امنیت را کاهش می¬دهد، حقوق و تکالیف اعضا مخشوش می¬شود و اساساً پیوندهای اعضا با یکدیگر و با "ما" مشخص نیست و ذستخوش آسیب می گردد.

اگر گروهها با هم سخن نگویند با یکدیگر خواهند جنگید. اگر نسبت به هم داوری کنند دیگر فرصت جنگ نخواهند داشت. بدین لحاظ است که گفته شده است جامعه ای می تواند سالم بماند که افراد و گروههای اجتماعی در آن امکان داوری نسبت به دیگری را داشته باشند. اما جامعه ای که این امکان را ندارد، دچار پرخاشگری و خشونت می شود.



13. جلوگیری از بروز خشونت و درگیری

اگر اولین خشونت و درگیری به وقوع پیوست آنوقت دیگر امکانی برای بازگشت به نقطه صفر وجود نخواهد داشت. در این موقعیت نمی بایستی از رقیب انتظار عدم خشونت داشت. البته اغتشات اخیر و خشونت های آن می تواند ناشی از عوامل متعددی باشد که در بحث های بعدی بررسی می شود.

14. تبدیل امر سیاسی به امری حقوقی و قانونی

در ایران چون حوزه حقوق و قانون بخشی از دولت و نظام سیاسی است، امکان تبدیل امر سیاسی به امر حقوقی وجود ندارد. با این وجود می بایستی راه حلی حقوقی برای دعواهای سیاسی یافت. نمی توان دعوای سیاسی را از طریق سیاسی دنبال کرد. اگر اینگونه شود از آن خشونت حاصل خواهد شد. اما تبدیل امر سیاسی به امر حقوقی واگذاشت مشکل به دست سیاست مداران نیست. در جایی که قانون گرایی وجود دارد، می توان از این تبدیل سخن گفت(ارمکی).

15. ایجاد فضای بازی

بازیگری فقط نمی تواند به بخشی از جامعه و افراد اختصاص یابد و از دیگران دعوت به تماشاچی بودن شود. اگر تعداد بازیگران کم باشد، ضمن اینکه بازی شکل نمی گیرد، امکان دعوای بین تماشاچی ها و دعوای تماشاچی ها با بازیگران و صحنه گردانان فراهم خواهد شد(ارمکی). نهادینه شدن احزاب سیاسی، انجمن ها و نهادهای مدنی، رسانه و مطبوعات غیردولتی در تسهیل کنش و ترغیب کنش گران به فعالیت می تواند نقش عمده ای ایفا کند.

16. اعتماد سازی از طریق اخلاق و فرهنگ تا زور و برخورد

نخبه گان می توانند برای تعادل و سازگاری و وفاق موثر باشد که این بحث را بطور مفصل می توان در وبلاگ دکتر ارمکی تحت عنوان حاشیه ای، مرکزی و میانی پی گرفت.

17. تقلیل ندادن حرکت اجتماعی مدنی به خرابکاری و آشوب گری و ایجاد امکان گفتگو و تعامل(ارمکی)

18. پرهیز از یکسان سازی و یکی گرفتن دولت و نظام سیاسی و اجتماعی

دولت به نیرویی اطلاق می شده است که برای تحقق بخشی از اهداف و نیازهای اجتماعی و سیاسی نظام اجتماعی و سیاسی سامان یافته و امکان تغییر در نیرو و روشهای ان با جابجا شدن افراد و گروه مشغول کار از طریق دموکراسی یا نظام مرسوم –با دستور و تشخیص پادشاه یا شخص حاکم – وجود داشته است. در نظام های جمهوری مدار، شخص رئیس دولت در یک یا دو دوره متوالی مشغول امور کشور شده و سعی داشته است بر اساس محور قرار دادن بخشی از اهداف و رسالتهای نظام کارش را ادامه دهد. این نوع کار موجب می شده است که هم دولتهای بعدی امکان حضور پیدا کنند و هم عمل چهار سال یا هشت سال انها امکان نقد و ارزیابی دیگران را فراهم سازد. اینکه در قانون از رئیس دولت به عنوان فردی سخن گفته می شود که بر اساس انتخابات به انجام وظایفی گمارده شود به معنی تمایز بین دولت و نظام سیاسی واجتماعی است. در این نگاه است که دولتها و هیت دولتها می توانند حتی در زمان کوتاه تری از انچه که در عرف در نظر گرفته شده است، تغییر کنند ولی نظام سیاسی و اجتماعی فقط با انقلاب تغییر خواهد کرد. همه تلاشهایی که در درون نظام های سیاسی در حال انجام است، در جهت تغییر دولتها تا نظام سیاسی است. جوامع یکبار در تاریخ شانس تغییر نظام خود را ازطریق انقلاب پیدا می کنند و مابقی زمان و شرایط را به تغییر در روشها و شیوههای کاری مصرف می کنند. تلاش در تغییر دولت به معنی تلاش در تغییر نظام سیاسی و اجتماعی نیست. یکسان دانستن ایندو به شکننده شدن نظام سیاسی می انجامد(ارمکی).

اساسی ترین پرسش

چگونه می¬توان شکاف بزرگ و دودستگی بی سابقه در کشور را به وحدت و یکپارچگی تبدیل کرد؟











>
ارسال شده در توسط اکرم کاکاوند